آنوشا جانآنوشا جان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

خوشبختی ما باتو کاملتر شد

هفته 27

دخترم هفته 27 هم رو به اتمام است و من یک هفته به تولد تو نزدیک تر شدم امروز خیلی دلم گرفته بود خیلی دوست داشتم گریه کنم وقتی بابایی رفت بیرون منم کلی گریه کردم و یه ذره آروم شدم بعدش نشستم و باتو کلی درددل کردم توام قربونت برم امروز با تکونات که بیشتر شده بود بهم نشون دادی که همراه من هستی و تنهام نزاشتی خیلی خیلی دوست دارم عزیز دلم بی صبرم برای در آغوش کشیدنت فرشته مهربانم   راستی امروز غروب رفتیم خونه دایی بابامحمد و کلی با دختر کوچولوشون آرمیتا بازی کردیم خیلی قشنگ و نازه وقتی بغلش کردم دلم میخواست تو بودی که بغلم بودی....   دخترم بسلامتی و به موقع بیا بغلم عزیز دلممممممممممم   دو...
23 اسفند 1391

90روز مانده تا بیایی...

دختر قشنگ و نازم امروز 19 اسفنده تقریبا 90 روز مونده تا تو بیایی بغلم وای عزیز دلم نمیدونی چقدر لحظه شماری میکنم تا تو بیایی پیشم همش میرم به وسایلت نگاه میکنم و قربون صدقه اشون میرم دختر قشنگم وقتی توی دلم تکون میخوری و به مامان لگد میزنی خیلی ذوق میکنم عزیز دلم     راستی فردا تولد بابا محمد جونه میخوام توی خونه براش کیک درست کنم و دور هم براش تولد بگیریم سه تایی من و تو و بابا محمد جون البته شاید مامان جون و بابا جون و عمو هم باشن اینجوری بهتر خوش میگذره   دختریکی یدونه من هر روز بیشتر انتظار تولدتو میکشم و عاشقانه تر بهت فکر میکنم چون به تولد تو نزدیک تر میشم   من و باب...
19 اسفند 1391
1